ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

اولین پیاده‌روی ائل‌آی نازنینم

پیاده‌روی سویل‌آی کوچولومون باعث شد یاد اولین پیاده‌روی ائل‌آی خانم بیفتم. اولین باری که ائل‌آی رو به طور رسمی گذاشتیم تا خودش راه بره، تو همین سن سویل‌آی بود؛ یعنی حدود چهارده، پونزده ماهگی.  از روبروی دانشگاه تهران تو خیابون انقلاب که باباش از تو بغلش گذاشتش رو زمین، برا خودش تنهایی و با سرعت به طوری که سرش رو جلوتر از بدنش نگه داشته بود، راه رفت تا سر جمهوری تو خیابون کارگر. اصلاً پشت سرش رو هم نگاه نمی‌کرد که ببینه ما باهاش هستیم یا نه! و ما فقط مراقب مردم بودیم که به بچّه‌مون نخورن. آخه هیشکی جلوی پاشو نگاه نمی‌کنه! بعدشم به بهانه‌ی این‌که می‌خواهی...
19 شهريور 1392

اولین پیاده‌روی سویل‌آی خانم

امروز سویل‌آی خانم اولین پیاده‌روی عمرش رو تجربه کرد. اونقدر راه رفت که من و ائل‌آی رو حسابی خسته کرد. تقریباً حدود دو کیلومتر راه رفت اونم به  تنهایی. از خونه‌ی مامانم اینا که بیرون اومدیم تا خود پاساژ صدر و کلی هم داخل پاساژ پیاده راه رفت. گاهی دستش رو به من یا به ائل‌آی می‌داد گاهی هم جیغ‌زنان دستش رو نمی‌داد و خودش راه می‌رفت. این پیاده‌روی طولانی حدود دو ساعت طول کشید.  وقتی برگشتیم خونه کف پنجه‌های پاهای من داشتن می‌ترکیدن ولی سویل‌آی خانم هنوز دوست داشت راه بره و راه بره و راه بره. ادامه مطلب بعداً اضافه شد.   ...
19 شهريور 1392

ائل‌آی افاده‌ای من

تابستون سال 87، وقتی ائل‌آی سه سال و نیمش بود، یه روز که تو خونه‌ی عمه‌ش مهمون بودیم عطسه کرد و بعدش آبریزش بینی و دستمال لازمش شد. عمه‌ش جعبه دستمال کاغذی رو گرفت جلوش که برداره که ائل‌آی عزیز من با لحن مخصوص به خودش دستش رو به علامت "نه" تکون داد و گفت: «میسی عمه من دارم» . بعد از توی کیف خودش، دستمال جیبی خوشگلش رو (که خودش انتخاب کرده بود و من براش خریده بودم) درآورد و بینی‌شو پاک کرد و گفت: «سطل آشغال کجاست؟» بعد هم جلوی چشمای حیرت‌زده‌ی بقیه از کارای این قرتی خانوم، دستمالش رو با فیس و افاده انداخت توی سطل.     ...
15 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (7) اولین نقاشی

سویل‌آی خانم یه مدتیه که علاقه خاصی به مداد و خودکار و هر چیزی که بتونه باهاش خط خطی کنه پیدا کرده. اوایل هم فقط صورت عکسای مجله‌ها رو خط خطی می‌کرد. و اینک اولین نقاشی رسمی سویل‌آی عزیزم ...
9 شهريور 1392

تلاش ائل‌آی خانم (!)

ائل‌آی خانم یه کمی اضافه وزن داره (ماشاءالله خوش خوراکه). و من هی بهش یادآوری می‌کنم که خورد و خوراکش رو کنترل کنه. چند روزه که هی می‌ره توی حیاط دو دور دوچرخه می‌رونه . . . . بعدش می‌آد شکمش رو به من نشون می‌ده و می‌گه: " مامان ببین لاغر شدم؟! " ؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!     ...
9 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (6) «نه!»

جمعه شب (یعنی دیشب) رفتیم بیرون. ناگفته نَمونه که سویل‌آی خانم وقتی سوار ماشین می‌شه فوراً خوابش می‌گیره. توی بغلم تکیه داده بود به من و داشت بیرون رو نگاه می‌کرد که یه لحظه من از خواهرم پرسیدم: " سویل‌آی خوابیده؟ " و تا خواهرم بخواد نگاش کنه و چیزی بگه خودش آروم گفت: " نــــــه! " بعد ما خندیدیم و برای مامانم تعریف کردیم. موقع تعریف کردن بازم وقتی به جمله‌ی " سویل‌آی خوابیده؟ " رسیدیم خودش دوباره گفت: " نـــــه! " و باز مامانم از خودش پرسید: " سویل‌آی جونم خوابیدی؟ " باز جواب داد: " نـــــه! " و ما همه‌مون ...
9 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (5) زبل خان

دور هم نشسته بودیم میوه می‌خوردیم. نمی‌دونم چی شد که سویل‌آی برگشت به طرف ائل‌آی و دهنش رو باز کرد و براش جیغ کشید (از همون بنفشا!). نه یه بار، نه دو بار، چند بار. تو روش اخم کردم و گفتم: " د ِ هَه " روشو برگردوند به من فوری برام یه بوس انداخت و خندید و فرار کرد!   داخل پرانتز: چند روز بود که خواهرای عزیزم، یعنی خاله‌جونی‌هاش داشتن بهش بوس انداختن رو یاد می‌دادن! ...
9 شهريور 1392

. . . اوندا

چند وقت بود که مامانم داشت با سویل‌آی تمرین دستشویی رفتن می‌کرد و با دست دستشویی رو بهش نشون می‌داد و می‌گفت: " جیش اونجا " سویل‌آی هم متعاقباً انگشت سبابه کوچولوی دست راستش رو به طرف دستشویی نشونه می‌گرفت و می‌گفت: " اوندا " و البته با مامانم همکاری هم می‌کرد و می‌کنه! حدود دو ـ سه هفته پیش (چند وقت بود که فرصت نمی‌کردم بنویسم)، یه بعدازظهری من و سویل‌آی نشسته بودیم و داشتم بهش سوپ می‌دادم که همهمه‌ی بچّه‌های توی کوچه زیاد شد. (البته گاهی هم مامانم پشت پنجره نگهش می‌داره تا بچّه‌ها رو موقع دویدن و بازی کردن و خوشحالی‌ه...
9 شهريور 1392